سفارش تبلیغ
صبا ویژن



لبِ دره با شماره ثبت... 170972 - یک قدم مانده به اوج(مجموعه اشعار و دلنوشته های شبنم ولیدی)






درباره نویسنده
لبِ دره با شماره ثبت... 170972 - یک قدم مانده به اوج(مجموعه اشعار و دلنوشته های شبنم ولیدی)
شبنم ولیدی(رها)
به نام او شاعری هستم،نه شاعر که نه دست نوشته هایم را شعر تلقی نکنید دلتنگی های دختریست که جز او کسی را ندارد اوکه به قول ملا صدارا "اگر کسی عاشقش باشد برایش،نداشته هایش میشود..." شبنم ولیدی*رها* کپی باذکر منبع..مرسی:)
تماس با نویسنده


لینک دوستان
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
محسن نصیری(هامون) *من اهل اینجا نیستم*
تک و تنها پر از غم و غصه
نت سرای الماس
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب سایت

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
لبِ دره با شماره ثبت... 170972 - یک قدم مانده به اوج(مجموعه اشعار و دلنوشته های شبنم ولیدی)


لوگوی دوستان



" alt="شبهای پر رمز و راز سحر(سید مجتبی حسین " width='85' >

وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :18348
بازدید امروز : 1
 RSS 

   

لبِ دره با شماره ثبت... 170972

این،زندگی!

چه بازیِ تلخیست

چقدر غمناک است

وچقدر دلگیر...

 

یکی گرگ است

یکی بَرَست

یکی با چشم گریانش

به دنبال کسی رفتست

 

یکی مجنون مجنون است

یکی بی رحم و بی احساس

یکی قلب رئوفش را

به گرگی می سپارد باز

 

یکی از درد می میرد

یکی از فقر می بازد

یکی در این دیارغم

به عشق خویش می نازد

 

 یکی تنهای تنها است

اسیر غصه و غم ها

از این دنیای تلخی ها

نصیبش یک دلِ تنها

 

یکی گرگ و یکی بره

یکی بر زورِخود غره

یکی گرگ است در این گله

یکی چوپان لبِ دره

 

یکی روباهِ بدسیرت

یکی پیچیده درحیلت

یکی از حیله ی دنیا

بسی گشته دلش دانا

 

یکی خودخواه و مغرور است

یکی بی شیله و پیله

یکی بدطینت و گمراه

یکی زاهد در این خانه

 

یکی سنگ و یکی خار است

یکی یک گل لبِ دار است

یکی کارش در این دار است

در این دار غریبی ها

یکی مردست زِ بی خویشی

در این دنیای بازی ها

 

یکی مهجورِ مهجور است

یکی تنها و دل خون است

یکی شاد و بدون غم

دلش از غصه ها دور است

 

یکی شامش فقط نان است

یکی نانش فقط خام است

یکی شیرو یکی مرد است

یکی نامش فقط مرد است

 

یکی تنها و آزرده

یکی از دردِ خود مرده

یکی غمگین و پژمرده

بساطش با خودش برده

یکی سنگ صبوری است

 برای یارِ درمانده

 

یکی تنها در این دنیا

به دنبال دلش رفته

میان سیلِ این گرگان

خودش رفته لبِ دره

 

لبِ دره بسی درد است

بسی خون و بسی جنگ است

بسی سودای بی ترس است

بسی فریادِازترس است

 

لبِ دره ندارد جای

برای گرگِ بدصورت

همان انسان بد سیرت

 

لبِ دره ندارد جای

برای تو که مغروری

برای تو که می نازی

به بی رحمی و بی فقری

 

می افتی از لبِ دره

به اعماق همان دره...



نویسنده » شبنم ولیدی(رها) » ساعت 8:34 عصر روز سه شنبه 93 اردیبهشت 23
نظرات شما ()